از صنعا تا تلآویو ظهوریمن بهعنوان بازیگر جدید ژئوپلیتیکی
جنبش انصارالله، که در ابتدا با نام «جنبش الشباب المؤمن» شناخته میشد، در دهه ۹۰ میلادی و در استان صعده در شمال یمن متولد شد. این گروه در واکنش به تضعیف هویت دینی و فرهنگی زیدیها، نفوذ روزافزون وهابیت در شمال یمن، و سیاستهای اقتصادی و سیاسی تبعیضآمیز دولت وقت، شکل گرفت. بنیانگذاران این جنبش - بهویژه شهید حسین بدرالدین الحوثی - با نگاهی عمیق به تاریخ و وضعیت منطقه، بهدنبال بازسازی هویتی مستقل و مقاومتمحور برای جامعه زیدی یمن بودند.
در سالهای ابتدایی، انصارالله فعالیتهای فرهنگی، مذهبی و اجتماعی خود را با تمرکز بر مناطق کوهستانی شمال کشور آغاز کرد. اما با آغاز دهه ۲۰۰۰ و در پی افزایش سرکوب از سوی دولت علی عبدالله صالح، این گروه بهتدریج وارد مرحله مقاومت مسلحانه شد. شش جنگ متوالی میان انصارالله و دولت مرکزی (۲۰۰۴ تا ۲۰۱۰) موجب شد تا این گروه نهتنها تجربه نظامی قابلتوجهی کسب کند، بلکه شبکهای گسترده از حمایت مردمی در شمال یمن ایجاد نماید.
با وقوع انقلاب ۲۰۱۱ در یمن و سرنگونی دولت علی عبدالله صالح، خلأ قدرتی به وجود آمد که زمینه را برای گسترش نفوذ انصارالله در صنعا و مناطق مرکزی فراهم کرد. این گروه در سال ۲۰۱۴ با همراهی گروههایی از مخالفان دولت وحدت ملی، وارد صنعا شد و کنترل نهادهای کلیدی را در دست گرفت. برخلاف تصور اولیه برخی بازیگران خارجی، انصارالله توانست نهتنها قدرت را در پایتخت تثبیت کند، بلکه مؤسسات دولتی را بازسازی کرده و ساختار حکمرانی خود را سامان دهد.
در مارس ۲۰۱۵، ائتلاف نظامی به رهبری عربستان سعودی با هدف بازگرداندن دولت عبدربه منصور هادی، عملیات موسوم به «طوفان قاطعیت» را علیه یمن آغاز کرد. اما برخلاف برآورد اولیه که پیروزی در چند هفته پیشبینی میشد، انصارالله نهتنها مقاومت کرد بلکه در بسیاری از جبههها پیشروی کرد و توانست پایگاه مردمی خود را گسترش دهد.
طی هشت سال جنگ، انصارالله از یک نیروی شبهنظامی محلی، به یک بازیگر سیاسی-نظامی با ساختار حکمرانی مشخص، رسانههای فراگیر، نیروی نظامی آموزشدیده، صنایع دفاعی بومی و راهبرد منطقهای تبدیل شد. آنان با بهرهگیری از فناوریهای نوین پهپادی، سامانههای موشکی و تاکتیکهای جنگ نامتقارن، به تهدیدی راهبردی برای دشمنان خود - بهویژه عربستان، امارات و رژیم صهیونیستی - بدل شدهاند.
به این ترتیب، انصارالله اکنون نهفقط یک گروه یمنی، بلکه بازیگری منطقهای محسوب میشود که توانسته با تلفیق مؤلفههای هویتی، بومیسازی قدرت، و تعاملات هوشمندانه منطقهای، جایگاه خود را در منظومه ژئوپلیتیکی غرب آسیا تثبیت کند.
نقش یمن در بازتعریف ژئوپلیتیک مقاومت
تحولات غرب آسیا در دو دهه گذشته بهطور چشمگیری تحت تأثیر ظهور و فعالیت بازیگرانی قرار گرفته است که نقشهای برجستهای در شکلدهی به موازنه قدرت در برابر رژیم صهیونیستی ایفا کردهاند. نیروهایی همچون حزبالله لبنان، حماس در فلسطین، و حشدالشعبی در عراق، هر یک بهگونهای خاص و متناسب با شرایط و نیازهای منطقهای، بخشی از پازل مقاومت علیه اشغالگری و تجاوزات رژیم صهیونیستی بودهاند. این نیروها، با تأسیس پایگاههای مردمی و مبارزات طولانیمدت در میدانهای مختلف نبرد، توانستهاند وزن قابل توجهی در معادلات سیاسی و امنیتی منطقهای داشته باشند.
حزبالله لبنان با رهبری خود توانست در دهههای گذشته نه تنها به یک نیروی نظامی مؤثر تبدیل شود، بلکه با رویکرد سیاسی و دیپلماتیک خود، در سطح منطقهای جایگاهی ویژه پیدا کند. در فلسطین، حماس بهعنوان اصلیترین نیروی مقاومتی، همواره در برابر رژیم صهیونیستی ایستاده و اقداماتش در راستای حفاظت از حقوق مردم فلسطین، بهویژه در نوار غزه، موجب جلب حمایتهای گستردهای از سوی ملتهای مسلمان و آزادیخواه شده است. در عراق نیز حشدالشعبی با پیوستن به ارتش عراق، ضمن مقابله با تهدیدات گروههای تروریستی، نقش ویژهای در تأمین امنیت و حفظ تمامیت ارضی عراق ایفا کرده است. اما آنچه در سالهای اخیر در عرصه سیاست و مقاومت غرب آسیا بیش از پیش به چشم آمده، ظهور یک بازیگر جدید است که در نگاه اول ممکن بود هیچگاه جزو قدرتهای تعیینکننده در معادلات منطقهای به شمار نیاید. این بازیگر، انصارالله یمن است. ظهور انصارالله بهعنوان یک نیروی مقاوم و موثر در محور مقاومت در زمانی رخ داده که ساختارهای سنتی مقاومت با چالشهای جدی داخلی و فشارهای بینالمللی روبهرو بودند. در واقع، انصارالله نه تنها در مقام یک گروه نظامی، بلکه بهعنوان یک بازیگر سیاسی و اجتماعی مستقل، در برابر رژیم صهیونیستی و حامیان آن ایستاده و بهطور مؤثری در معادلات منطقهای و جهانی وارد شده است.
چالشهای ساختارهای سنتی مقاومت
ساختارهای سنتی مقاومت که بهویژه از طریق حزبالله لبنان، حماس در فلسطین و حشدالشعبی در عراق شناخته میشوند، در مقاطع مختلف با چالشهای بزرگی روبهرو بودهاند. یکی از این چالشها، تحولات داخلی کشورهایشان بوده است. حزبالله با وجود قدرت نظامی و سیاسی خود، در لبنان با چالشهای اقتصادی و اجتماعی روبهرو است که بر قدرت تاثیرگذاری آن در سطح منطقهای تأثیر گذاشته است. حماس نیز در شرایطی قرار دارد که علاوه بر فشارهای نظامی رژیم صهیونیستی، با محاصره اقتصادی و مشکلات داخلی در نوار غزه مواجه است که کارایی آن را در بسیاری از عرصهها تحتالشعاع قرار داده است.
در عراق نیز، حشدالشعبی با اینکه نقشی حیاتی در شکست داعش ایفا کرد، اما پس از آن با فشارهایی از سوی برخی گروههای سیاسی داخلی و دولت مرکزی روبهرو بوده که مانع از ایفای نقش جهانی و منطقهای قدرتمندتر این گروه شده است. در مجموع، میتوان گفت که بسیاری از بازیگران سنتی مقاومت در شرایط پیچیده داخلی و خارجی گرفتار شدهاند که نیاز به تجدید نظر در استراتژیها و الگوهای عملیاتی آنها را ضروری کرده است.
ظهور انصارالله بهعنوان بازیگر جدید
در این شرایط، انصارالله توانست خود را بهعنوان یک بازیگر مستقل و مهم در عرصه مقاومت معرفی کند. این گروه که ابتدا بهعنوان یک جنبش محلی با انگیزههای مذهبی و اجتماعی در یمن آغاز به کار کرده بود، با گذشت زمان و بهویژه پس از انقلاب 2011 یمن و بحرانهای سیاسی و نظامی پس از آن، تبدیل به یک نیروی مقاوم با هویت سیاسی و نظامی مشخص شد. در حالیکه بسیاری از گروههای مقاومت با چالشهای داخلی و فشارهای خارجی دستوپنجه نرم میکنند، انصارالله توانسته است استقلال خود را حفظ کرده و بهطور مؤثری در برابر دشمنان منطقهای و فرامنطقهای مقاومت کند.
یکی از عواملی که موجب تبدیل انصارالله به یک بازیگر جدید و برجسته در معادلات منطقهای شده، موقعیت ژئوپلیتیکی یمن است. یمن بهویژه با اشراف بر تنگه بابالمندب و دریای سرخ، بهعنوان یک گلوگاه حیاتی برای مسیرهای تجاری بینالمللی و همچنین خط مقدم مقابله با رژیم صهیونیستی، جایگاهی استراتژیک در منطقه دارد. این موقعیت به انصارالله این امکان را داده است که علاوه بر مبارزه با دشمنان داخلی و ائتلاف سعودی-اماراتی، نقش خود را در تقویت محور مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی و قدرتهای غربی ایفا کند.
استراتژیهای انصارالله در مقاومت
انصارالله توانسته است با ایجاد یک شبکه از حمایتهای داخلی و خارجی، بهویژه با بهرهگیری از استراتژیهای نظامی نامتقارن و استفاده از پهپادها و موشکهای بالستیک، در برابر قدرتهای بزرگ و ائتلافهای منطقهای ایستادگی کند. این گروه، با اتکا به منابع داخلی و حمایتهای محدود خارجی، بهویژه از جمهوری اسلامی ایران، موفق شده است که تواناییهای نظامی خود را بهبود بخشد و با استفاده از تاکتیکهای نامتقارن، به تهدیدی جدی برای رژیم صهیونیستی و حامیان آن تبدیل شود.
این نیرو بهویژه در سالهای اخیر با انجام حملات دقیق به تاسیسات حیاتی سعودی و اسرائیلی، قدرت خود را در عرصه منطقهای به نمایش گذاشته است. این تحولات نشان میدهد که انصارالله با وجود منابع محدود، توانسته است در تغییر قواعد درگیری در سطح منطقهای و فرامنطقهای مؤثر واقع شود. این گروه نه تنها بهعنوان یک بازیگر داخلی در یمن، بلکه بهعنوان یک بخش از محور مقاومت، به بازتعریف ژئوپلیتیک غرب آسیا پرداخته است.
موقعیت استراتژیک انصارالله در ژئوپلیتیک مقاومت
موقعیت ژئوپلیتیکی یمن به انصارالله این امکان را داده است که بهطور مؤثری با رژیم صهیونیستی درگیر شود. این گروه توانسته است با استفاده از قابلیتهای خود، به تهدیدی جدید برای امنیت رژیم اسرائیل تبدیل شود. از جمله این تهدیدات میتوان به حملات موشکی و پهپادی به کشتیهای اسرائیلی در دریای سرخ و بابالمندب اشاره کرد که نشاندهنده تغییر قواعد درگیری و بازتعریف مرزهای تهدیدات در عرصه جهانی است.
در کنار این، به دلیل موقعیت استراتژیک یمن، انصارالله میتواند بهعنوان یک عامل بازدارنده در منطقه عمل کند و علاوه بر تقویت محور مقاومت، موازنه قدرت در برابر رژیم صهیونیستی را تغییر دهد. این گروه بهویژه با ایجاد اختلال در مسیرهای تجاری و کشتیرانی رژیم صهیونیستی در دریای سرخ، ضربههای اقتصادی سنگینی به این رژیم وارد کرده است که تأثیرات آن در سطح بینالمللی نیز قابل مشاهده است.
به این ترتیب، انصارالله نه تنها بهعنوان یک نیروی مقاومت داخلی در یمن، بلکه بهعنوان یک بازیگر مهم در معادلات ژئوپلیتیکی غرب آسیا، در حال بازتعریف قواعد و معادلات منطقهای است و جایگاه خود را در محور مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی تثبیت کرده است.
انصارالله و تغییر قواعد درگیری
ا آغاز تجاوز همهجانبه رژیم صهیونیستی به نوار غزه در اکتبر ۲۰۲۳، انصارالله یمن بلافاصله به حمایت از مردم فلسطین پرداخت و حملاتی موشکی و پهپادی به سوی اراضی اشغالی و ناوگان دریایی رژیم در دریای سرخ آغاز کرد. این حملات که عمدتاً از طریق سامانههای موشکی بومی و پهپادهای بردبلند صورت گرفت، توانستند کشتیرانی رژیم صهیونیستی را در دریای سرخ و بابالمندب مختل و بندر استراتژیک ایلات را تا حدی فلج کنند.
اما آنچه حملات انصارالله را از سایر اقدامات مشابه در منطقه متمایز کرد، نه صرفاً بُرد جغرافیایی یا دقت عملیاتی، بلکه تغییر بنیادین در قواعد درگیری بود. انصارالله نه بهعنوان دولتی رسمی، بلکه بهمثابه نیرویی غیردولتی اما با حاکمیتی تثبیتشده، وارد میدانی شد که پیشتر صرفاً در انحصار ارتشهای کلاسیک بود. در حالیکه حملات حزبالله به شمال اراضی اشغالی یا عملیات موشکی حماس از غزه، درون مرزهای متعارف نزاع با اسرائیل تفسیر میشدند، حملات یمن از مسافتی بیش از ۱۶۰۰ کیلومتر و از جبههای جنوبی، معادلهای تازه خلق کرد.
افزون بر این، ویژگی دریایی حملات نیز جنبهای کاملاً نو به منازعه افزود. تهدید مسیرهای کشتیرانی، بهویژه در تنگه بابالمندب، نه تنها اسرائیل، بلکه تجارت جهانی را نیز به چالش کشید. کشتیهای حامل کالا برای رژیم صهیونیستی یا شرکتهای همکار با آن، یا مسیر خود را تغییر دادند یا موقتاً فعالیت را تعلیق کردند. در نتیجه، فشار اقتصادی بر تلآویو از زاویهای جدید وارد شد؛ زاویهای که تاکنون تنها در تئوریهای جنگ هیبریدی مطرح بود.
بنا بر گزارشها، بسیاری از خطوط کشتیرانی بینالمللی مسیر خود را تغییر دادند و هزینههای بیمه و حملونقل دریایی رژیم اسرائیل بهشدت افزایش یافت. طبق ارزیابیهای اقتصادی، اقتصاد رژیم صهیونیستی در بخش تجارت خارجی، بهویژه واردات کالاهای حیاتی از شرق آسیا، با زیانهای چندمیلیارد دلاری مواجه شده است. آمارهای منتشرشده از سوی منابع غربی نیز از کاهش محسوس حجم کالاهای وارداتی اسرائیل از طریق دریای سرخ حکایت دارند. این تحولات باعث شد تا شرکتهای بینالمللی برای نخستینبار از دهه ۱۹۷۰ بهطور جدی سناریوی ناامن شدن آبهای جنوب عربستان را در برنامهریزیهای لجستیکی خود لحاظ کنند. در کنار بُعد اقتصادی، بُعد روانی این حملات نیز چشمگیر بود. رسانههای صهیونیستی و غربی، ضمن پوشش گسترده حملات انصارالله، ناگزیر به اعتراف به توانمندی فنی و تاکتیکی این گروه شدند. همزمان، گفتمان مقاومت یمنی در رسانههای عربی و حتی برخی محافل غربی، از یک گروه شورشی به نیرویی مشروع با اهداف اخلاقی و منطقهای ارتقاء یافت.
زمزمههایی نیز از طرحریزی عملیات زمینی از سوی نیروهای نیابتی نزدیک به عربستان برای تصرف بندر الحدیده، همزمان با حملات هوایی آمریکا به مناطق تحت کنترل انصارالله در جریان است. اما چنین اقدامی، به تعبیر تحلیلگران مستقل، میتواند جهنمی تمامعیار را برای سعودیها در جبهه جنوب باز کند. انصارالله بارها نشان داده که در نبردهای زمینی با پشتوانه مردمی، آمادگی بالایی دارد و تجربه نبردهای سالهای گذشته در ساحل غربی، گواه این مدعاست.
مقایسه با بازیگران سنتی مقاومت
در نگاه راهبردی، انصارالله با وجود تازهوارد بودن به صحنه مقاومت منطقهای، از چند ویژگی برخوردار است که آن را به مکملی مهم در منظومه نیروهای مقاومت تبدیل کرده است، بدون آنکه جانشینی برای بازیگران سنتی باشد. حزبالله لبنان، حماس، و حشدالشعبی هر یک در جایگاه خود دارای سابقهای طولانی، مشروعیت اجتماعی، تجربه میدانی و پشتوانه سیاسی در سطح منطقهای هستند. اما موقعیت یمن و انصارالله از جهاتی دیگر، ارزش افزودهای به این منظومه بخشیده است.
۱. موقعیت جغرافیایی: در حالیکه محور مقاومت پیشتر بیشتر در شمال سرزمینهای اشغالی و مرزهای سوریه و لبنان متمرکز بود، ورود یمن به عنوان ضلع جنوبی، یک کمربند تهدید کامل را برای رژیم صهیونیستی ایجاد کرده است.
۲. توان دریایی و موشکی: انصارالله از تجربهای بلندمدت در نبردهای نامتقارن، جنگ موشکی، و استفاده از پهپاد برخوردار است. این تجربهها در جنگ با ائتلاف سعودی- اماراتی، آنها را به یک نیروی نظامی عملگرا با توان تولید و توسعه تجهیزات تبدیل کرده است.
۳. الگوی عملیاتی مستقل: در حالیکه بسیاری از نیروهای مقاومت در محیطهایی پیچیده با محدودیتهای سیاسی یا جغرافیایی عمل میکنند، انصارالله در چارچوب یک جغرافیای گسترده و با اختیار نسبی عمل کرده و میتواند عملیاتهایی گسترده و بلندمدت را برنامهریزی و اجرا کند.
با این حال، نباید نقش بیبدیل نیروهایی چون حزبالله در شمال سرزمینهای اشغالی یا نقش مقاومتی حماس در داخل فلسطین را در برابر رژیم صهیونیستی نادیده گرفت. هر کدام از این نیروها با ویژگیها و اقتضائات خاص خود، ضلعهایی مکمل در یک منظومه هستند؛ منظومهای که اکنون با ورود یمن، قوام بیشتری یافته است.
روابط انصارالله با قدرتهای بزرگ
(ایران، روسیه، چین)
یکی از ابعاد کمتر مورد توجه در تحلیل نقش جدید یمن در معادلات منطقهای، کیفیت و عمق روابط انصارالله با قدرتهای بینالمللی از جمله ایران، روسیه و چین است. برخلاف برخی روایتهای رسانهای، روابط انصارالله با جمهوری اسلامی ایران نهتنها بر پایه وابستگی یا نیابت صرف استوار نیست، بلکه نوعی همراستایی استراتژیک در اهداف ضدسلطهطلبانه و حمایت از آرمان فلسطین میان این دو بازیگر مشاهده میشود.
ایران طی سالهای گذشته ضمن حمایت دیپلماتیک و رسانهای از مقاومت مردم یمن، تلاش کرده است استقلال سیاسی و فرهنگی انصارالله را حفظ کرده و آنها را به عنوان بازیگری دارای تصمیمگیری مستقل، در سطح منطقه به رسمیت بشناسد. در عین حال، همافزایی در حوزه دفاعی و تبادل تجربیات نظامی باعث تقویت بنیه دفاعی انصارالله شده و آنها را قادر ساخته است تا در برابر تجاوزات خارجی مقاومت کنند.
از سوی دیگر، در ماههای اخیر گزارشهایی درباره نزدیکی تدریجی میان انصارالله و روسیه منتشر شده است. انتقال کارشناسان روس از دمشق به صنعا، تمایل مسکو به تقویت جایگاه خود در دریای سرخ پس از کاهش نفوذ در سوریه، و مذاکرات میان طرفین برای ارسال تجهیزات دفاعی ضدکشتی، همگی نشان از اهمیت یمن در چشمانداز جدید سیاست خارجی روسیه دارد.
چین نیز با توجه به منافع اقتصادی و تجاری خود در بابالمندب و دریای سرخ، تمایل دارد با بازیگرانی مانند انصارالله که توانایی ایجاد ثبات یا مدیریت بحرانهای منطقهای را دارند، ارتباط برقرار کند. گزارشهایی درباره توافقهایی ضمنی میان انصارالله و چین برای تأمین امنیت کشتیرانی چینیها بدون دخالت نظامی نیز در این راستا قابل تحلیل است.
در مجموع، انصارالله نه در جایگاه نیابتی صرف، بلکه بهعنوان یک بازیگر با هویت سیاسی و استراتژیک مستقل، توانسته است تعاملات مؤثر و متوازنی با قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای برقرار کرده و خود را به عنوان یکی از قطبهای جدید سیاست ژئوپلیتیکی در غرب آسیا تثبیت کند.
ابعاد اقتصادی انصارالله در نظم نوین منطقهای
حضور انصارالله در معادلات جدید غرب آسیا، همانطور که بهطور عمده با ابعاد نظامی و امنیتی شناخته شده است، از جنبههای اقتصادی نیز تأثیرات عمیق و قابل توجهی بر منطقه و حتی سطح جهانی گذاشته است. این گروه که ابتدا با هدف مقابله با تجاوزات ائتلاف سعودی و بازپسگیری حاکمیت یمن وارد میدان شد، بهسرعت توانسته است نقش خود را در ایجاد تحولاتی اساسی در ساختارهای اقتصادی منطقهای و جهانی گسترش دهد. از آنجایی که یمن در موقعیتی استراتژیک قرار دارد و در قلب جغرافیای مهم اقتصادی قرار دارد، هر گونه ناآرامی یا تهدید از سوی نیروهای فعال در این منطقه میتواند تبعاتی سنگین بر اقتصاد جهانی و منطقهای داشته باشد.
تحولات اقتصادی ناشی از حملات انصارالله
یکی از جنبههای بارز تأثیر اقتصادی انصارالله، حملات موشکی و پهپادی به مسیرهای کشتیرانی در دریای سرخ و تنگه بابالمندب است. این تنگه که بهعنوان یک گذرگاه حیاتی برای تجارت جهانی شناخته میشود، بیش از 10 درصد از تجارت دریایی جهانی را در بر میگیرد. در سالهای اخیر، انصارالله توانسته است با استفاده از موشکهای بالستیک و پهپادهای پیشرفته، به حملات هدفمند علیه کشتیهای تجاری و حتی نظامی در این منطقه بپردازد. اگرچه در ابتدا این حملات ممکن است بهعنوان اقدامی نمادین برای حمایت از فلسطین و به چالش کشیدن رژیم صهیونیستی تلقی میشد، اما با گذشت زمان، این حملات به یکی از معضلات بزرگ اقتصادی جهانی تبدیل شد.
تأثیر این حملات بر کشتیرانی بینالمللی قابل توجه بوده است. یکی از پیامدهای مستقیم این اقدامات، افزایش شدید هزینههای بیمه کشتیها بوده است. بیمهگران مجبور شدند هزینه بیمه کشتیهای عبوری از این منطقه را بهطور چشمگیری افزایش دهند تا ریسک ناشی از حملات انصارالله را پوشش دهند. این افزایش نرخها، بهویژه بر کشتیهای حامل کالاهای حیاتی و نفت، فشار مضاعفی وارد کرده است. علاوه بر آن، برخی شرکتهای کشتیرانی، بهویژه آنهایی که با رژیم صهیونیستی همکاری دارند، مجبور به تغییر مسیرهای تردد خود به دور از این مناطق شدند.
تغییر مسیر تردد کالاها و انتقال از دماغه امید نیک
برای کاهش خطرات ناشی از حملات انصارالله، بسیاری از شرکتهای کشتیرانی مسیرهای خود را بهطور کامل تغییر داده و در بسیاری از موارد، تصمیم به عبور از دماغه امید نیک در جنوب آفریقا گرفتند. این مسیر که بسیار طولانیتر از مسیر سنتی کانال سوئز است، هزینههای بالاتری را برای شرکتها به همراه دارد.
از یک سو، هزینههای سوخت برای کشتیها بهشدت افزایش یافته و از سوی دیگر، زمان تحویل کالاها بهطور چشمگیری طولانیتر شده است.
این تغییر مسیر، علاوه بر تحمیل هزینههای بیشتر بر شرکتهای تجاری، فشارهای اقتصادی مضاعفی بر اقتصاد جهانی به وجود آورده است. بهویژه کشورهایی که برای تجارت با کشورهای شرق آسیا و اروپا به این مسیرهای دریایی وابسته هستند، با چالشهای جدیدی در حوزههای لجستیکی و تأمین کالا روبهرو شدهاند. در نتیجه، این تحولات، بار دیگر اهمیت موقعیت ژئوپلیتیکی یمن را در عرصه تجارت جهانی نمایان ساخت و به نقش انصارالله در ایجاد بحران اقتصادی بینالمللی اعتبار داد.
تأثیر بر رژیم صهیونیستی و اقتصاد آن
رژیم صهیونیستی که یکی از بزرگترین بهرهبرداران از تجارت دریایی در منطقه است، بهویژه از مسیرهای تجاری که از دریای سرخ و بابالمندب عبور میکنند، در مواجهه با حملات انصارالله دچار مشکلات جدی شد. این رژیم بهواسطه داشتن روابط تجاری گسترده با کشورهای آسیای شرقی و نیاز به تردد کالاهای حیاتی از طریق این مسیرهای دریایی، به شدت تحت تأثیر تحولات ناشی از اقدامات انصارالله قرار گرفت. در حالیکه مسیرهای دریایی از دریای سرخ به مدیترانه بخش عمدهای از واردات انرژی و کالاهای صنعتی برای اسرائیل را تأمین میکند، حملات به این مسیرها باعث اختلال در تجارت بینالمللی رژیم صهیونیستی شد.
گزارشها حاکی از آن است که شرکتهای کشتیرانی بزرگ بینالمللی که با اسرائیل همکاری میکردند، مجبور به کاهش یا حتی تعلیق همکاریهای خود با تلآویو شدند. این مسئله بهویژه بر تجارت نفت و مواد خام تأثیرگذار بوده و منجر به افزایش هزینههای حملونقل و تأخیر در تأمین منابع حیاتی برای اسرائیل گردید. این بحران، علاوه بر تأثیرات اقتصادی داخلی اسرائیل، باعث افزایش فشارهای اقتصادی بر رژیم صهیونیستی در زمانی حساس شد که درگیر جنگ غزه بود و درگیر چالشهای مختلف سیاسی و اقتصادی داخلی نیز بود.
تحمیل فشارهای اقتصادی به اقتصاد جهانی
در ابعاد کلانتر، تأثیرات اقتصادی ناشی از حملات انصارالله به کشتیرانی در دریای سرخ و بابالمندب، تنها به رژیم صهیونیستی محدود نمیشود. این تحولات، اقتصاد جهانی را نیز تحت فشار قرار داده است. با افزایش هزینههای بیمه، تغییر مسیرهای تجاری و طولانیتر شدن زمان تحویل کالاها، هزینههای لجستیکی برای بسیاری از کشورها بهشدت افزایش یافت. این وضعیت بهویژه برای کشورهایی که به تجارت دریایی و حملونقل بینالمللی وابسته هستند، مشکلات جدی به وجود آورده است.
چالشهای پیش روی کشورهای حوزه خلیج فارس
کشورهای حوزه خلیج فارس، که در بسیاری از موارد بهویژه در بخش انرژی وابستگی زیادی به عبور کشتیها از تنگه بابالمندب دارند، در مواجهه با این تهدیدات، فشارهای اقتصادی بیشتری را تجربه کردهاند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی، که خود از جمله بزرگترین صادرکنندگان نفت در جهان هستند، با توجه به اینکه بخش زیادی از صادرات نفتی آنها از طریق این تنگه انجام میشود، بهویژه در شرایطی که امنیت این مسیرها تحت تهدید قرار دارد، با چالشهای جدیدی روبهرو شدهاند.
این تحولات نهتنها در کوتاهمدت به افزایش هزینههای لجستیکی و تجاری منجر شده، بلکه ممکن است در بلندمدت باعث تغییر در سیاستهای انرژی و تجاری این کشورها نیز شود. در نهایت، حضور انصارالله در معادلات اقتصادی و تأثیر آن بر تجارت جهانی، بهویژه در زمینه کشتیرانی و انرژی، نشاندهنده نقشی مهم در دگرگونی نظم اقتصادی منطقهای و جهانی است.
نگاه کشورهای عربی به نقش یمن
تحولات یمن و تبدیل انصارالله به یک بازیگر محوری در مقاومت منطقهای، در جهان عرب نیز با واکنشهای متفاوتی روبهرو شده است. برخی دولتهای عربی، بهویژه امارات و عربستان سعودی، که پیشتر با حمایت از دولت منصور هادی در جنگ یمن حضور داشتند، اکنون با واقعیتی جدید روبهرو شدهاند: انصارالله نهتنها شکست نخورده، بلکه به بازیگری با نفوذ منطقهای بدل شده است.
برخی تحلیلگران معتقدند که سعودیها بهتدریج به سمت پذیرش واقعیت میدانی حرکت کرده و مذاکره با انصارالله را راهی برای حفظ ثبات در مرزهای جنوبی خود میدانند. این در حالی است که برخی کشورهای عربی خلیج فارس، همچون امارات، همچنان نگران گسترش نفوذ انصارالله در دریای سرخ و تهدید منافع تجاری خود در منطقه هستند.
در این میان، نهادهای رسانهای عربی نیز دوگانه رفتار کردهاند: از یکسو انصارالله را «گروهی شورشی» معرفی میکنند، و از سوی دیگر، با اشاره به حملات موفق آنها به کشتیهای اسرائیلی، آن را بهعنوان بخشی از مقاومت فلسطین تصویر میکنند.
زمزمههای حمله زمینی به الحدیده؛ بازی با آتش
در حالیکه حملات هوایی آمریکا به مواضع انصارالله در صنعا، صعده و الحدیده ادامه دارد و نتوانسته تأثیر استراتژیک مورد انتظار را رقم بزند، از برخی منابع میدانی و تحلیلگران نظامی خبرهایی به گوش میرسد که از برنامهریزی نیروهای وابسته به دولت مورد حمایت عربستان سعودی برای آغاز حمله زمینی به بندر استراتژیک الحدیده حکایت دارند. طبق گزارشها، بسیج نیروهایی در حدود ۸۰ هزار نفر در غرب یمن در جریان است و ممکن است عملیات نظامی گستردهای برای بازپسگیری این بندر مهم آغاز شود.
اما این گزینهی نظامی، نهتنها بهعنوان راهحلی برای مهار انصارالله تلقی نمیشود، بلکه میتواند به جرقهای برای ورود یمن به مرحلهای جدید از درگیریهای فرسایشی و گسترده بدل گردد. انصارالله به دلیل موقعیت دفاعی قوی در ساحل غربی، تجربه در جنگ شهری، و پشتیبانی مردمی در مناطق تحت کنترل خود، بهراحتی از این نبرد عقبنشینی نخواهد کرد.
باید توجه داشت که هرگونه درگیری زمینی در الحدیده - بهویژه در سایه فشارهای اقتصادی و اجتماعی که عربستان در داخل با آن مواجه است - میتواند دروازهای به سوی جهنم برای ریاض باشد. شکست احتمالی این عملیات میتواند توازن روانی جنگ را به نفع انصارالله تغییر دهد و هزینههای سیاسی، نظامی و اقتصادی هنگفتی برای سعودیها در پی داشته باشد. در این شرایط، هرگونه مداخله زمینی نهتنها پایان بحران نخواهد بود، بلکه ممکن است آغاز مرحلهای سهمگینتر از آن شود که پیامدهایش محدود به جغرافیای یمن نماند و تا قلب عربستان نیز پیش برود.